کشف شهر

اولین چالش امسال من پروژه کشف_شهر_با_پای_پیاده بود. .

قصدم این نبود که پیاده روی کنم و عرق بریزم و وزن کم کنم
.
. قدم به قدم همان مسیرهای همیشگی را رفتم و
به هر کوچه پس کوچه و مکان ناشناخته ای سرک کشیدم و
اگر جایی حال خوبی داشت چند دقیقه خودم را به دست آن حال سپردم.

با آدم ها وارد مکالمه شدم
و یادم بود که باید به آدم های درست شهر بازخورد مثبت بدم. حتی در حد اینکه "خدا قوت" یا "چقدر اینجا قشنگه"

حواسم را دادم به جزئیات شهر:

به نقاشی دیوارها.

به پیرمردی که برای آدرس دادن تا سرکوچه همراهیم کرد.

به جوون کافه دار لبخند به لب که در جواب اعتراضم به بوی سیگار راه حلی ارائه داد که راضیم کنه.

به فروشگاه بی فروشنده. که دَمِ خرید خودت بودی و خدای خودت.

به صنایع دستی های جدید حجره های بازار وکیل که کار دست چند کارآفرین جوون بودند.

به بوی بهارنارنج ها که در بالاشهر و پایین شهر دست از سرت بر نمیداشتن
.
.
. فهمیدم که وقتی با پای پیاده بری تو دل جزئیات شهر هم آدم های درست پیدا می کنی هم حال خوب و هم نشانه هایی از امید. .
دنیای واقعی با چیزی که در اخبار می شنویم و می بینیم فرق داره