ددلاین

من یک آدم ددلاینی هستم (deadline)
فارسیش میشه اینکه همیشه باید برای انجام کارهام یک ضرب العجلی باشه (خیلی هم فارسی نشد). بامزه است اگر بدونید در یکی از دیکشنری ها برای معنی این واژه نوشته بود:
محدوده ای که اگر زندانی از آن تجاوز میکرد مورد تیراندازی قرار میگرفت.

من از هر مناسبتی برای گذاشتن این "آخرین فرصت" استفاده میکنم.

مثلا میگم تا روز تولدم باید این کتاب رو تموم کنم.
تا نمایشگاه کتاب باید یه نگاهی به کتاب هایی که در نمایشگاه قبلی خریده بودم بندازم.
تا آخر ماه رمضان باید فلان کار را انجام بدم
و حالا
تا آخر اسفند باید پرونده کارهای نیمه تمام نود و هشت بسته بشه.
انگار این ضرب العجل ها باعث میشه آدم در حالت مرگ و زندگی قرار بگیره. یا انجام میدی و زنده می مونی و یا انجام نمیدی و دیگه تمام.

امروز از کارهای نیمه تمام سال ۹۸ سخت ترینش را به پایان رساندم.

انگار ما آدم ها بعد از تولد نخستین، با هر سختی و بحران و چالشی بارها و بارها متولد میشویم

بعد از گذر از تحمل دردهای ریز و درشت، درست در همان لحظه که دردها تمام میشود،
در همان نقطه که بغضی ریز به جانت می افتد که نمی دانی از خوشحالی است یا رد سختی ها،
همان موقع که صبح میشه اون شب طولانی
و نتیجه کارت را در دستت میگیری
دوباره متولد می شویم
با پختگی بیشتر و رویکردی جدید به زندگی
به وقت ۲۹ بهمن ۱۳۹۸
روزی که مدرک دکترا را از دانشگاه فردوسی تحویل گرفتم