هدیه کتاب

طرح هدیه_کتاب 
چند سال پیش وقتی برای کارگاهی به قشم رفته بودم طبق رسم همه کارگاه ها از یک هفته قبل به بچه ها گفتم که کتابی را تهیه کنند و سر کلاس بیاورند
در روز موعود بیشتر بچه ها کتاب را نداشتند از بی تعهدی شون به کلاس عصبانی شدم و علتش را پرسیدم و گفتند: خیلی دیر گفتید
من: یک هفته برای تهیه یک کتاب شاخص زمان زیادی هم هست
گفتند: استاد ما اینجا کتابفروشی نداریم. باید از بندرعباس بخریم و اگر آنجا هم نداشته باشه باید بگیم از تهران بیارند و ممکنه خیلی طول بکشه

و واقعیت مثل یک پتک روی سرم آوار شد: کتابفروشی ندارید؟ مگه میشه شهری کتابفروشی نداشته باشه؟

وقتی از آن سفر برگشتم این کشف تلخ رو به همه میگفتم اما انگار برای کسی اینقدرها مهم نیست
و بعدکه پای صحبت بچه ها از شهرهای دیگه نشستم مرتب سیلی های بیشتری از واقعیت می خوردم

این غم مثل یک توده راه گلویم را بسته بود تا اینکه با خودم گفتم باید از جایی شروع کنم
تازه کتاب توران میرهادی را خواندم و این جمله اش مرتب در ذهنم مرور می شود: غمهای بزرگ را به کارهای بزرگ تبدیل کنید

20 مرداد 98 آغاز این مسیر بود: دو کتاب کمتر برای خودم میخرم و آن را به دیگران هدیه میدهم. یک استوری در اینستاگرام گذاشتم و تصمیمم را اعلام کردم