دورهمی

دیشب در قشم بیکران دور هم جمع شدیم: چند معلم و روانشناس و چند مامان با بچه هاشون.

هوای قشم اینقدر سرده که دیگه نمیشه روی فضای باز حساب کرد پس رفتیم به دفتر مشاوره شایگان.

اونجا دور هم در یکی دیگه از شب های روشن مان
گفتیم و خندیدیم
یادی کردیم از قدیم ها با بچه های قدیمی
درددل شنیدیم از بچه های جدید
سوال و جواب کردیم
آش قشمی و چای دارچینی خوردیم
قرعه کشی کردیم و کتاب هدیه دادیم.
تجربه های کاری مان را منتقل کردیم و امید پاشیدیم به قلب هم.
غرق در حضور بچه ها شدیم که سرخوشانه بازی می کردند

و خلاصه دلمان گرم شد از وجود و حضور هم.
و ما چقدر در این روزهای سرد به این گرما نیاز داشتیم.

داشتم با خودم فکر میکردم که دیشب جای یک ملت در محفل گرم پر امیدمان خالی بود.