دورهمی

دورهمی های علمی

قصه این بار شب های روشن ما در شیراز با این چالش شروع شد که
هوا سرد شده
و دیگه نمیتونیم برای دورهمی هامون بریم پارک.

بله، کافه ها و رستوران ها برای همین کارند

اما قانون دورهمی مون اینه که هیچ خرجی برای بچه ها نداشته باشه
چون اونا قراره فقط سوال هاشون رو همراهشون بیارند و البته یک لیوان برای چای

یه پیشنهاد اتفاقی آخرشبی ما رو کشوند به طبقه بالای تعاونی استثنائی بهبودی در مجتمع مهستان.

و ما در همه لحظات اون شب از انرژی این نقاشی ها سرشار بودیم
چون نقاشی ها کار دست بچه های سندرم داون، کم توان ذهنی و اوتیسم هست (همون فرشته های زمینی خودمون)

در جمع اون شب ما یک مامان هم بود با دغدغه های مادرانگی اش و سه خواهر که آمده بودند سوال هایی درباره برادرشون بپرسند

همیشه هر سوال جرقه ای است برای
یک بحث داغ
یک تلنگر
و حتی کلی خنده

و ما اینطوری مخزن انرژی مون رو برای چند هفته پر میکنیم