خودنگری

شش ماه از سال گذشت
نیومدم از گذر عمر ناله کنم و فلان☺️

از خودم راضیم که کل این روزهای گذشته رو در تقویم جان جانان ثبت کردم برای چنین روزی که وقت خودنگریه
.

اعتراف میکنم که در همه این روزها این تقویم در دست یک میمون سر به هوا بود که همش سعی می کرد از دستم در بره
هر جا من بودم اون نبود و برعکس
اما منم زرنگی های خودم رو دارم
نوشتن در تقویم رو با مراسم آبمیوه خوری ناشتای صبحگاهی تنظیم کرده بودم و اونو از روی میز ناهارخوری تکون نمیدادم

و حالا
اول از همه دنبال دستاوردهام میگردم، یعنی همه هدف های کوتاه مدتی که گذاشته بودم و بهشون رسیدم
بعد میرم سراغ کتاب ها و فیلم ها و یادگیری ها.
آخر سر هم میرم دنبال اشتباهاتم و اینجوری بهشون نگاه میکنم:
با این اشتباهات چه چیز جدیدی درباره خودم یاد گرفتم؟
که این هم خودش یک نوع دستاورده

با سرما آبمون تو یک جوب نمیره پس خیلی از آمدن پاییز و زمستان خوشحال نیستم‌ چون این فصل ها برای من یعنی شش ماه جوراب پشمی و شلوار گرم پوشیدن و سرمایی که انگار با هیچ لباسی شکست نمیخوره

اما کارها و هدف های بزرگ پیش رو سرما و گرما نمیشناسه