اولویت ها

این چند روز با سارا و الهام و بچه ها اومدیم نطنز
صبح زود بیرون زدم تا طلوع آفتاب رو ببینم، پیاده روی کنم و صبحونه و نون تازه بخرم
در حالی که در همون ساعت ها دوستام در خواب ناز بودند
همه مون هم از انتخاب اون لحظه مون راضی بودیم.
نه اونها به من گفتن خوش به حالت که رفتی خوش گذروندی، نه من به اونها گفتم: واای کاش منم خوابیده بودم.
.

میخوام بگم هر کسی ارزش هایی تو زندگی اش داره که مال من: خودم و خانواده ام و دوست هام و کارم و کشورم هستن.
هر روز از زندگی هم اولویت اصلی با یکی از اینهاست
مثلا
یه روز اولویت با خودمه پس بلند میشم بدون خانواده میرم تفریح و هی عذاب وجدان هم ندارم که دارم تنهایی اسموتی میزنم بر بدن . یا از یه کار خیلی خوب (از نظر عرف) میام بیرون چون محیطش با ارزش هام نمیخونه. یا یه روز ترجیح میدم به جای کتاب خوندن کل مسیر مترو رو بخوابم.

یه موقع اولویت با خانواده است پس ممکنه به خاطر احترام به خانواده قید یه مهمونی رو بزنم یا کارهایی رو قبول کنم که دوستشون ندارم اما به پولش برای یه هدف خانوادگی نیاز دارم.

یه روز اولویت با دوستمه چون قراره دست تنها و با بچه کوچیک اسباب کشی کنه پس اون روز اگر مامانم زنگ بزنه میگم نمی تونم صحبت کنم.

یه موقع اولویت با کاره و خیلی پیش اومده که روز تولد و شب یلدا و تعطیلات سر کار و دور از خانواده بودم اما از خودم هم راضی بودم.

یه موقع هایی هم اولویت با کشورم هست، پس برنامه زندگی ام رو میذارم رو کارگاه های شهرهای دیگه و گروه هدایت گری و دورهمی های علمی با اینکه علم بیزینس حرفش چیز دیگه ایه. .

اگر بفهمم دارم به خودم غر میزنم و چماق سرزنش خودم رو بلند کردم شستم خبردار میشه که یا دارم کاری رو انجام میدم که با ارزش هام متفاوته.
مثلا معاشرت با آدمی که رفتارهاش منو اذیت میکنه ، یا
اولویت اون روزم رو اشتباه انتخاب کردم.
مثلا باید ظرف میشستم چون یه دونه ظرف تمیز نداریم اما نشستم نقاشی می کشم.
که میشینم دنبال راه حل میگردم.

اما از اون طرف اگر یه هفته خانواده رو تو اولویت گذاشتم و یه خط هم کتاب نخوندم به خودم غر نمیزنم چون خانواده هم جزئی از ارزش هامه.

حالا همه اینها روش زیستن منه و قرار نیست روش های ما برای رسیدن به ارزش هامون مثل هم باشه.
حواسمون باشه لباس خوشگل دیگران ممکنه به تن من که بره زار زار گریه کنه