قشم

یه بار که برای کارگاهی در قشم بودم. در یکی از شب ها اسرای عزیز،یکی از دانشجوهای کارگاه با همسر و دختر سه ساله اش اِما اومدند دنبالم که بریم گردش. وقتی سوار ماشین شدم در همون سلام و علیک اول فهمیدم اِما فقط بلده قشمی صحبت کنه چون از وقتی به دنیا آمده با زبان مادری اش باهاش حرف زدند. البته که ما تا آخر شب با برچسب هایی که تو کیفم داشتم و چند کلمه قشمی که بلد بودم با هم دوست شدیم و کلی خندیدیم.
بعد از شام رفتیم به یک مغازه که بخورهای عربی میفروختند. یه دفعه اِما لباسش رو بالا زد و ظرف بخور رو زیر لباسش گرفت و طرز استفاده شو با ایما و اشاره بهم نشون داد (این بخورها رو در ظرف مخصوص روی ذغال میگذارند و چون بوی خیلی خوبی داره خانم ها اونو زیر لباسشون میگیرند به جای عطر). .
تصویر باشکوه آن شب برای من یک دختر سه ساله قشمی بود که لباس محلی میپوشید، با افتخار با زبان مادری اش حرف میزد و رسم و رسوم محلی اش را میدانست.

برگردیم به چند سال جلوتر
یکی از همکلاسی های دوره دکتری ما یزدی بودند و من همیشه برام سوال بود که چطور اصلا لهجه ندارند. یک بار اتفاقی وقتی داشتند با تلفن حرف میزدند از کنارشون رد شدم و چقدر کیف کردم از لهجه یزدی قشنگشون. بعد ازشون پرسیدم چرا با لهجه حرف نمیزنید با ما؟ با مکثی گفتند: نمیشه.

بله غمگینانه نمیشه.
با اینکه خودم متاسفانه نمی تونم کاملا با لهجه شیرینمون حرف بزنم، اما وقتی کلمه ای یا عبارتی خاص از لهجه مون از دهانم می پره با چشمان گرد مخاطبم رو به رو میشم و این سوال که: چی گفتی؟
فردا یعنی دوم اسفند و ۲۱ فوریه روز جهانی زبان مادری است.
زبان مادری کودک را از زمان تولد به هویتش سنجاق میکند
به او احساس امنیت میدهد چون او را تا ابد عضوی از یک جمع همزبان میکند.
و حتی احساس تعلقی عمیق به سرزمین و شهرش را در کودک ایجاد میکند.
هدیه ای که دریغ میشود از خیلی از کودکان امروز. .
میدونم استراق سمع خوب نیست اما اگر جایی داشتید با گویش یا زبان مادری تان حرف می زدید و من هم اونجا بودم بدانید و آگاه باشید که در حال گوش وایسادن هستم .
بچه ها در کارگاه های من میدونند که اگر با زبان محلی شون حرف بزنند جایزه دارند. .
راستی میدونید موروک گلمپا در زبان قشمی یعنی چی؟ (کلمه ای که راه دوستی من و اِما شد) .