گوشی

میمون بازیگوش در چالش نظم

یه میمون مرموز دارم که چهار زانو روی گوشیم نشسته و چشم هاش سگ داره
حرف هم نمیزنه، همین که با گردن کج یه نگاه به من میندازه پاهام سست میشه و انگار همون لحظه یه چیزی تو خونم کم میشه

بعد با اولین تعارفی که میکنه گوشی رو میگیرم ازش و اینستاگرام رو باز می کنم.
همین که دستم از گرفتن زیاد گوشی بی حس میشه و میام بذارمش زمین یه دفعه یه دست کوچولوی آبی یه رفرش ریز میکنه و با سرش علامت میده که گوشی رو بده اون دستت

حالا همه اینها مال قبلا بود الان قلقش رو پیدا کردم
یه روز نشستم سنگامو باهاش وا کندم
لیست کسانی که فالو کرده بودم رو باز کردم و درباره هر کدوم چند سوال از خودم پرسیدم: .
این صفحه قراره چی به من اضافه کنه؟
چرا دارم این آدم یا صفحه رو فالو میکنم؟
آیا در واقعیت حاضرم با این آدم معاشرت کنم؟
چند بار متن هایی که پای عکس هاش نوشته رو خوندم؟
آیا استوری هاشو می بینم یا خیلی وقت ها رد می کنم؟

بعد
در یک عملیات انتحاری هر کسی که نوشته هاشو نمی خوندم، استوری هاشو رد می کردم یا فکر می کردم مدل صفحه اش چیزی به من اضافه نمی کنه رو آنفالو کردم:با بی رحمی تمام هفتصد نفر

اینجوری هم معاشرت هام محدوده و خود به خود زمان کمتری صرف میشه و هم خیالم راحته که تو اون زمان معاشرت های حال خوب کن و طبق ارزش های خودم رو دارم

بعد با خودم قرار گذاشتم که ول چرخیدن تو اینستا رو بذارم برای زمان های مرده:

مثل صبح ها که چشمام وا نمیشه اما میخوام زود بلند شم
شب موقع خواب که میخوام چشمام گرم خواب شه
شب ها تو تاکسی که تاریکه
خسته بعد از کار در حال ولو شدن رو مبل

بدین صورت اون سگی که تو چشم میمونم پاچه می گرفت حالا شده از اون سگ گوگولی ها