پاییز

روزهای آخر پاییزه
و الان که فکر میکنم میفهمم که چقدر بیشتر از سالهای قبل این فصل رو دوست دارم
اما نه، هنوز اسمش دوست داشتن نیست
باید اینجوری بگم:
الان بیشتر از قبل قشنگی هاشو میبینم.

برای من پاییز دوست داشتنی نبود فقط به خاطر سرما.
خیلی دلیل بیخودیه؟ شاید، اما برای من که از اواخر شهریور تا اواسط فروردین دیگه پاهام هیچ گرمایی رو به خودشون نمیبینند دلیل موجهیه.

از یه جایی گفتم دیگه بسه. باید باهاش کنار بیای
اول رفتم گشتم تا گرمترین لباس ممکن رو گیر بیارم و حالا چند ساله فهمیدم کاپشن های مردونه خیلی گرمتر از زنونه است
و ازش خیلی راضیم

بعد تصمیم گرفتم پاییز که میشه زیاد پیاده روی کنم. کشف پاییز با پای پیاده و عکاسی بهم کمک کرد قشنگی های رنگیش رو ببینم
واقعا فکر نمیکردم پاییز بیشتر از بهار رنگ داشته باشه
و
سعی کردم خاطره های خوب در پاییز برای خودم بسازم. مثلا رفتم میز و صندلی برای حیاط خانه هدایتگری گرفتم، با اینکه همه میگفتند بذار هوا خوب شد بخر الان وقت نشستن تو حیاط نیست.
اما من میخواستم از چای دارچینی و عدسی و آش سبزی خوردن های دورهمی توی سرمای هوا برای خودم خاطره بسازم
و
دقت بیشتری کردم به خوراکی های خاص پاییز مثل کدو حلوایی پخته با زعفران و شکر و اناردون شده با نعنا و نمک و گلپر.

میخوام بگم اتفاقا وقتی دورانی برامون سخته بیشتر باید دنبال قشنگی هاش بگردیم

حالا زمستون رو کجای دلم بذارم