کرونا

شنبه.ساعت دو ظهر:
دم در کف کفشم رو اسپری الکل میزنم.
وارد مطب میشم
یه سلام علیک دورادور با منشی
میرم تو اتاق
منشی: خانم دکتر میزتون رو الکل زدم اما اگر میخواین اسپری رو بیارم دوباره.
نه. دستت درد نکنه
دستکش ها رو در میارم. دستهامو میشورم
ساعت، کلاسور پرونده ها و لیوان مداد رنگی ها( مدادهای طفلکی) رو میذارم رو میز برای تکیه گاه گوشی.
سرم رو از لای در میکنم بیرون میگم:
بگو زنگ بزنند
صدای زنگ واتس آپ
قاب موبایل
من با بک گراند سفید
و آدم هایی در آن سر شهر، در خونه هاشون، وسط هال، کنج اتاق، پشت میز آشپزخونه، با لباس تو خونه
حرف میزنیم..... نکته..... راه حل........ خداحافظی
بگو بعدی زنگ بزنه
دوباره
دوباره
ساعت ده شب و تمام. :خسته نباشید،
تو هم همین طور. خداحافظ

دکمه آسانسور رو که با آرنج میزنم تو دلم میگم:
اگر کرونا فقط چند سال زودتر می آمد، همین روایت های تکراری هم نبود
همین دلگرمی های مجازی هم نبود تا قلب آدم ها رو از آن سر شهر به کلام تو وصل کنه.
و این یک شکر گذاری حسابی میخواد