اصحاب کهف

دیروز بعد از ۳۳ روز قرنطینه رفتم مطب (ما بهش میگیم مطب اما همون کلینیک یا مرکز مشاوره)
حالم اصحاب کهفی بود
از منظره ساختمون و آسمان یک هو پرت شدم به درخت های سبز شده اتوبان

بعد که مشاوره های آنلاینمون شروع شد کم کم پرده از معجزات کرونا برداشته شد

شاهکارترین معجزه اش این بود که پدرها در همه جلسات مشاوره مون حضور داشتند. روانشناس ها و مامان ها میفهمند چی میگم.
دیگه کار زیاد و وقت نداشتنی در کار نبود چون همه شون همون اتاق بغل نشسته بودند

دیگه کسی به خاطر ترافیک دیر نمیرسید مطب که وقت ها جا به جا بشه
دیگه مراجع ها معطلی سالن انتظار رو نداشتند چون تو خونه به کارهاشون میرسیدند تا منشی بهشون زنگ بزنه

دیگه جمله "بچه ام رو کجا بذارم؟" معنی نداشت. بچه تو اتاق خودش، مامان بابا پشت گوشی

از همه بامزه تر این بود که وقتی داشتم با یه نوجوان درباره وسواسش کار میکردم بهش گفتم همین الان گوشی رو ببر تو دستشویی و همین تمرین رو جلوی چشمم انجام بده
کاری که همیشه توی مطب شبیه سازی میشد

جولون دادن بچه های کوچیک جلو گوشی و رو سر و کول مامان بابا هم باعث شد کلی از نکته های فرزندپروری شون کشف بشه

این خوبی ها رو گفتم اما مطب یعنی
سر و صدای بچه ها
یعنی جمع کردن اسباب بازی های داغون آخرشبی
یعنی دستمال دادن به مامانی که بغض کرده
یعنی قوت قلب دادن به پدری که با چشمهاش نگرانه
یعنی چشم ذوق زده ای که منتظر جعبه جایزه هاست
اما
ما به امید زنده ایم
امید به روزهای روشن