جنگ

کتابی که دوستش دارم: جنگ چهره زنانه ندارد
اگر توی روزهای قرنطینه حال خوشی نداری این کتاب از اون حال
خوب کن های فوری نیست.

دو سال پیش خوندمش با کلی حاشیه نویسی و اشک و غرور و رشک و همذات پنداری و کلی هم حس های خوب.
دیشب دوباره یادش افتادم
جمله هایی که قبلا هایلایت کرده بودم رو دوباره خوندم و دیدم چقدر حال و هواش به این روزهامون نزدیکه
من معتقدم:
کتابی که تو رو با همه غمش زمین میزنه، وقتی بلند شدی از تو یه انسان دیگه ساخته.
حتی لحظه ای که خلبان چاله چوله های هوایی رو رد میکنه و هواپیما آروم میگیره و میشه آرامش رو از یک توسل گذرا و یک شکرگذاری لحظه ای تو چشم مسافرها دید، میتونه از تو یه آدم دیگه بسازه
و این کتاب از همین هاست، از همین آدم سازها و موقع خوندنش هم همین روزهاست. وسط روزهای سخت.
که بفهمیم انسان ها همیشه از جنگ بزرگتر بودند

از کتاب:
آنهایی که در جنگ حضور داشتند می گویند یک شهروند عادی در عرض سه روز به یک نظامی تبدیل میشد.
این حال و روز آشنا نیست؟.
اگر بعد از تمام شدن قرنطینه یه آدم دیگه شدی،خوش به حالت در آن روز

موضوع کتاب:
خاطرات زنانی که در جنگ جهانی حضور داشتند