خاتون

عشق شیرزاد به خاتون رو خیلی در مراجع ها و آدمهای اطرافم دیدم.

یک پوسته رنگارنگ و شکننده از عشق
از اینها که "بیرونش دل مردم رو میبره از درون زهله خودمون رو"
یک اسارت با چاشنی قربون صدقه و دلبری.
عشق گداخته ای که میتونه در کسری از ثانیه به نفرتی آزاردهنده تبدیل بشه و آنقدر این رفت و آمد زیاده که تو رو بی حس میکنه،
لبخندهای کمرنگی که بعد از هر جدال و طلب عشق روی صورتت خشک میشه در حالیکه
موریانه ای در حال تموم کردن عزت نفسته.

تو هیچ دلیل محکمه پسندی برای رهایی نداری، متهم میشی به بی وفایی
اما فقط خودت میدونی که تا تمام شدنت راهی نمونده.

عشق رو با اسارت عاشقانه اشتباه نگیریم.

جالبه که وقتی کامنت های خاتون رو میخونی نود و هشت درصد آدمها معتقدند که خاتون به عشق پاک!!! شیرزاد پشت کرده، که البته بازی فوق العاده آقای خطیبی در نقش شیرزاد خیلی در این برداشت اثر داره.

من همیشه بعد از دیدن فیلم و سریال میرم نظرات مردم رو میخونم در جهت رفتارشناسی

درباره خاتون: آدمی که سکوت میکنه، سالها با یک لبخند خشکیده سکوت میکنه و تن میده به اسارت میتونه خیلی تلخ بشه، از یه جایی به بعد میتونه عصیانگر بشه، اشتباه هاش زیاد میشه و سردرگمی ها و بی خیالی هاش. سکوت همان موریانه است.