پیران

اعتراف میکنم که من برای حال خوب خودم به این لبخند روی صورت دِی رضا نیاز داشتم.
این اسمش چیه؟ خودخواهی یا چی؟

ما جَنب شان می نشینیم تا دلشان گرم بشه، تا بدانند تنهایی شون رو در این روزها میفهمیم
آنها هم می خندند تا حال ما خوب بشه.
یک معامله دو سر بُرد

پیرانمان خورشیدند.
همین الان خودخواه شو و به یکی شان زنگ بزن.

یه چیز جالب:
دی رضا داشت مثل دفعه قبل میگفت چرا بدون دزدت اومدی و ایشالا دزدت هم کارش بیوفته خارگ.
گفتم: بذار یه زنگ به دزدم بزنم. دوست داره با شما حرف بزنه.
یه دفعه هول شد، گفت: نه دزد چیه، بگو آقا، سرور. الان به شوهرت نگی دزد، زشته.