حقیقت

این روزها با هر دو اکانتم صفحه هایی از دیدگاه های مختلف رو دنبال میکنم، حتی آنهایی که خیلی از نظرات شخصی ام دورند.
همه نوشته ها و تحلیل ها و نقد ها و شیوه بیان اعتراض ها و شیوه واکنش به هر اتفاقی رو میخونم.
یک جور تمرین صبر کردنه برام.
همزمان کتاب میخونم، بیشتر دنبال تاریخم و حقیقت.
بعد از وسط این خوانش ها راه رو باز میکنم به سمت ارزش های خودم و سعی میکنم فکر کنم، خودم رو جای آدم ها بگذارم و از تجربه زیسته اونها به اتفاق ها نگاه کنم
با اطرافیانم حرف میزنم، نظرات و راه حل هام رو میگم، گاهی به بحث میکشه و سکوت، گاهی هم نه.
رو در رو با خیلی از پدر و مادرها و نوجوان ها درباره مسائل روز گفتگو کردم و نشستم پای حرف ها و نقدهاشون و تمرین گوش دادن کردم.

اما به نظرم اخلاقی نیست نظرات خودم رو که از تجربه و آموخته های شخصی ام بیرون میاد برای کلی آدم دیگه به اشتراک بگذارم چون به حقیقت داشتنش شک دارم.

شاید باید زودتر گروه نوجوان رو راه می انداختم اما این روزها فهمیدم هر طور شده باید شروع کنیم و حالا ایستادیم در نقطه شروع.
راه اندازی این گروه در شهری که برای زیست نوجوان فکری نکرده، چیزی شبیه یک مبارزه است
برای نوجوان هایی با کلی سوال بی جواب