فیلتر

دیشب بعد از افطار به جبران اینکه سر افطار هی میگفت غذا نخور بیا بازی، گفتم بیا یه ذره فیلتر بازی کنیم.

قسمت بامزه قضیه این بود که خیلی از فیلترهایی که روی صورت من کاملا لولو به هلو عمل میکرد، روی صورت اون که مینداختم بهم میگفت: پس چرا هیچی عوض نمیشه؟

میخواستم بهش بگم:
چون تو واقعی ترین موجود عالمی، یک کودک که هنوز مخلوق دست اول خالقه، هنوز درگیر این دنیا نشدی که کثرت خداهایی که برای خودمون ساختیم و چشممون به اونهاست برای روزی و سعادت، حجاب چشم ها و چهره هامون بشه
توچیزی برای تغییر نداری، همینطوری بمون لطفا.

رزق من از بازی دیشب همین بود: شاید رویای خالق برای ما کودک ماندن روحمون بود، خالص، واقعی، امیدوار، ساده و دست اول

: معمولا از این بازی های سخیف نمی کنیم اما چون ازم هواپیما بازی با فرود به زمین میخواست و باید جلوی بیست تا آدم ولو میشدم روی زمین، پس این جایگزین موقتی بهتری بود