میمون 3

میمون بازیگوش در چالش نظم

یک میمون متفکر هم داریم که جاش لا به لای کتاب هاست.

هر وقت میخوام برم کتابی بردارم و بخونم یه نگاه عاقل اندر سفیه به من میکنه و میگه: .
: واا؟ این همه وقته اینو خریدی هنوز نخوندیش؟ چقدر از بقیه عقبی
یا
: از من گفتن بود این خیلی زیاده ها، وقت نداری همشو بخونی، بذار برای یه فرصت مناسب 

چطوری قلقشو پیدا کردم؟

دیدین ماه رمضان بعضی ها که معتقدند باید یک دور قرآن رو حتما در این ماه تموم کنند چیکار می کنند؟
. قران رو به سی بخش قسمت می کنند و هر روز یک بخش رو میخونند و میدونند باید تو سی روز تمومش کنند
. خیلی ها دسته جمعی میخونند. تلوزیون هم که هر روز همون بخش رو پخش میکنه. انگار یه جور قراره دسته جمعیه که انگیزه رو بیشتر میکنه برای خوندن .
بعضی ها هم میرند مسجد یا جاهای دیگه. یعنی شرایط محیطی رو هم عوض می کنند

من از این مشاهده هام برای خوندن کتاب های دیگه استفاده میکنم: (واضح و مبرهن است که نمیخوام قرآن رو با کتاب دیگه ای مقایسه کنم)

اگه خوندن کتابی سخت باشه یه بازه زمانی براش در نظر میگیرم مثلا تا قبل از نمایشگاه کتاب، تا قبل از تولدم???? یا یه عدد مثلا در چهل روز.
بعد صفحه ها رو جوری تقسیم میکنم که توی اون بازه تموم بشه.
این طوری هر روز در جواب میمونه میگیم: راست میگی کی حوصله داره همه شو بخونه فقط ده صفحه .

یه شرایط خاص براش در نظر میگیرم. مثلا همراه با آبمیوه یا چایی صبح یا در راه مطب.

برای دسته جمعی خوندن میشه با چند نفر هماهنگ کرد و یک گروه تشکیل داد و شروع کرد اما من در تقویمم مینویسم و انگار یه جورایی دارم به خودم گزارش میدم.
من و خودم یک گروه رو تشکیل میدیم

یه کار اضافی تر که حکم تفسیر نوشتن رو داره اینه که خودم رو با کتاب درگیر میکنم.
اولین صفحه یه متن بالابلند از احساس و فکر قبل از خوندن، آخرین صفحه هم یه طومار از احساس و فکر بعد از خوندن رو مینویسم.
صفحه های میانی هم از اظهار لطف و نقد و نکته و برداشت های روانشناختی و ایده و هایلایت ... در امان نیستند . انگار در حاشیه کتاب یه کتاب دیگه نوشته میشه که خاص خودته و از ذوقش شب خوابت نمیبره.
.
از جایزه برای خودم هم غافل نمیشم

زلزله

تهران که زلزله اومد
ما پتو رو کشیدیم رو سرمون و تا صبح خوابیدم

فرداش فهمیدیم یه عده شب تا صبح بیرون بودن

بعضی ها هم تا چند ماه بعدش دسته جمعی تو پذیرایی می خوابیدند تا اگر زلزله اومد همه با هم بمیرن

هنوز هم آدم هایی هستند که با هر صدای بلندی فکر می کنند زلزله اومده

نمیخوام بگم کار کی درست بوده و کار کی اشتباه
میخوام بگم واکنش آدم ها به یک اتفاق یکسان در یک روز و یک ساعت با همدیگه فرق داره

چرا؟

چون دید و باورمون نسبت به دنیا و آدم ها و اتفاق ها با هم فرق داره. پس روش حل مشکلاتمون هم مثل هم نیست

ماه و خورشید و فلک و ژنتیک و خانواده و جامعه در کارند تا تو این طوری فکر کنی و اون طوری عمل

حواسمون باشه که اولین برداشت بچه ها از دنیا و آدم هاش از مدل فکری پدر و مادرشون میاد
دقت کنیم صبح تا شب ورد زبونمون چیه:

حالت خوبه؟ : نه بابا مگه میذارن حالمون خوب باشه

چه خبر؟ : هیچی بدبختی، بی پولی

همه مردم ایران غمگینند

دیگه اینجا جای موندن نیست

یا باید پارتی داشته باشی یا بیکار باشی

گنده تر از من بردن و خوردن من چرا نکنم

ووووو.....‌‌‌.... .
"با این تصویر کج و کوله از دنیا بچه ها را در برابر مشکلات خلع سلاح نکنیم" .
.......................................................................
یک مغازه دار در محله ما هست که هر وقت می بینمش نشسته دم در و داره کتاب میخونه.یک شهروند معمولی که وقتی مشتری نداره مثنوی میخونه. اگر یه خداقوت هم بهش بگی به یه شعر مهمونت میکنه
تو همون خیابون خیلی های دیگه دم در مغازه شون نشستند اما مثنوی نمی خونند
.......................................................................
همه اینها را به بهانه دیدن مستند اعتراض خاموش (درباره خودکشی) گفتم

میمون

میمون بازیگوش در چالش نظم

یک میمون اعظم هم داریم که جاش کنار لپ تاپه، دستش هم روی کلید g قفل شده. فکر کنم از گوگل پورسانت میگیره

حرف حسابش اینه که: تو راضی، خدا هم راضی، اینترنت هم که فراوون، بشین ببین تو دنیا چه خبره

قلقش اینه که بار و بندیل درس و کارم رو جمع میکنم، اونو هم میزنم زیر بغلم و میبرمش جایی که چند تا آدم دیگه در حال کار و درس اند و چهارچشمی اونو می پان. جایی که اینترنتش نفتی باشه.
و از آنجایی که کمی خجالتیه این جور مواقع خیلی خانم (آقا) میشه (هنوز معلوم نیست دختره یا پسر)
یه گوشه ساکت میشینه و میذاره من به کارهام برسم
تازه فکر میکنه اومدیم تفریح و خیلی نق نمیزنه به جونم.

هر وقت هم حوصله اش سر رفت دستش رو میگیرم و یه دوری میزنیم و هوایی می خوریم و دوباره بر میگردیم

کتابخونه نمیریمااااا، اونجا با قرص خواب یه بلایی سر خودش و خودم میاره

چاره کار یه جاییه مثل میز پژوهش باغ کتاب.
چشم ها فراوون
سر و صدا به میزان لازم
وییوی (منظره) عالی
خورد و خوراک مهیا
کتاب هم تا دلت بخواد

میمون دوم

میمون بازیگوش در چالش نظم

دومین جایی که میمون بازیگوش سر و کله اش پیدا میشه توی آشپزخونه است.

اون همیشه جایی لابه لای ظرف های کثیف نشسته، با یه لبخند ملیح و نگاه خیره.
حرف حسابش هم اینه: حالا چه کاریه ظرف شستن. تو کارهای مهم تری داری.

قلقی که من براش پیدا کردم یادداشت هایی است که بالای سینک گذاشتم. اول یه دونه بود و در طی سالها هی بیشتر و بیشتر شد.

این نوشته ها یا یک خودگویی هستند مثل:
آیا گذاشتن ظرف های آبی در کنار ظرف های چرب کار درستی است؟
.
یا یک راه حل میانبر برای کم شدن ظرف های کثیفه مثل:
از هر ظرف فقط دو تا دم دستت بذار

یا پیشنهاد یه کار هیجان انگیز در کنار ظرف شستنه، مثل:
موقع ظرف شستن به یک همراه خوب نیاز داری: هندزفری+ یک سخنرانی خوب و تمام. آخرش آرزو میکنی کاش ظرف ها بیشتر بود. .
نمیگم همیشه تونستم اون لبخند ملیح و نگاه خیره رو شکست بدم اما بیشتر وقت ها شده
.......................................................... .

بعدا نوشت: بقیه پیام های انگیزشی بالای سینک: .
وقت فکر کردن به رویاهات همین جاست. کنار سینک و ظرف های نشسته .
ظرف های هر روز را همان روز بشور. اگر آنها تا فردا بمانند توطئه ای با ظرف های جدید در انتظار توست.

یک جاظرفی سرشار از ظرف انگیزه تو را برای ظرف شستن در نطفه خفه میکنه. همین الان آن رو خالی کن

گاهی وقت ها کار ساده ای مثل دستکش پوشیدن آنقدر سخت به نظر میرسه که تو را از ظرف شستن منصرف میکنه: کرم نرم کننده برای همین وقت هاست .
????یکی از نوشته ها هم به خاطر نور آفتاب پاک شده یادم نیست چی بوده