کشف شهر

اولین چالش امسال من پروژه کشف_شهر_با_پای_پیاده بود. .

قصدم این نبود که پیاده روی کنم و عرق بریزم و وزن کم کنم
.
. قدم به قدم همان مسیرهای همیشگی را رفتم و
به هر کوچه پس کوچه و مکان ناشناخته ای سرک کشیدم و
اگر جایی حال خوبی داشت چند دقیقه خودم را به دست آن حال سپردم.

با آدم ها وارد مکالمه شدم
و یادم بود که باید به آدم های درست شهر بازخورد مثبت بدم. حتی در حد اینکه "خدا قوت" یا "چقدر اینجا قشنگه"

حواسم را دادم به جزئیات شهر:

به نقاشی دیوارها.

به پیرمردی که برای آدرس دادن تا سرکوچه همراهیم کرد.

به جوون کافه دار لبخند به لب که در جواب اعتراضم به بوی سیگار راه حلی ارائه داد که راضیم کنه.

به فروشگاه بی فروشنده. که دَمِ خرید خودت بودی و خدای خودت.

به صنایع دستی های جدید حجره های بازار وکیل که کار دست چند کارآفرین جوون بودند.

به بوی بهارنارنج ها که در بالاشهر و پایین شهر دست از سرت بر نمیداشتن
.
.
. فهمیدم که وقتی با پای پیاده بری تو دل جزئیات شهر هم آدم های درست پیدا می کنی هم حال خوب و هم نشانه هایی از امید. .
دنیای واقعی با چیزی که در اخبار می شنویم و می بینیم فرق داره

خودنگری

به وقت خودنگری

دیشب نشستم همه یادداشت هایی که در سال ۹۸ در تقویم و دفتر خودنگری ام نوشته بودم را خواندم.

اولین نوشته عنوانش این بود
" مریم در ۹۷ ی که گذشت"
بعد زیرش نوشته بودم:
امروز بیست و هشت اسفند ۹۷ هست و من اینجا در بوکلند شیراز نشسته ام. در فضایی که بوی کتاب می آید و از خوشی اش سرمستم و میخواهم از سالی بنویسم که یکی از سخت ترین سال های زندگی ام بود و مرا رشد داد. شاید هم باید واژه " یکی" را بردارم و بنویسم سخت ترین سال. اما بعید نیست واقعیت چیز دیگری باشد"

یک لحظه خنده ام گرفت. بعد دهانم بسته شد و فکر کردم که چقدر معنی یک کلمه میتونه در گذر زمان عوض بشه.
معنی غم و سختی و حتی شادی پارسال با الان از زمین تا آسمون فرق داره و این برایم کلی درس داشت.
امروز صبح در سکوت آخرین روز سال نشستم و نوشتم از مریم در سال ۹۸ ی که گذشت.
از همه خوشی ها و موفقیت ها و شروع کردن ها و دل به دریا زدن های امسال.
از همه اشتباهاتم و درس هایی که ازشون گرفتم.
از همه تحول های درونی ام و همه اتفاق های بیرونی (جامعه) و دریافت ها و نشانه هایی که برام داشته.
و در آخر نوشتم از همه هدف ها و کارهایی که میخوام در سال جدید به سرانجام برسانم یا شروع کنم.

امروز زیر عنوان "مریم در ۹۸ ی که گذشت" نوشتم:
امروز ۲۹ اسفند ۹۸ است و من الان از قرنطینه خانگی چندین روزه می نویسم اما حالم خوب است ...
. روزهایی که مرا رشد می دهند قطعا مبارکند

قرنطینه

چند روز پیش چشمم افتاد به یک جمله که زیاد شنیدیم قبلا:

خردمند را نشاید جز آن که شبانه روز را به سه قسمت تقسیم کند:
زمانی برای نیایش پروردگار
زمانی برای تامین هزینه های زندگی
زمانی برای به دست آوردن لذت های حلال و مایه زیبایی.

این عبارت از امام علی است
زیاد شنیده بودم اما این روزها دارم زندگیش میکنم.

درسته سر کار نمیریم اما همین خواندن کتاب ها و مقالات تخصصی افزایش دانش برای کسب و کارمونه

دارم فکر میکنم خیلی وقت ها فرمون از دستم خارج شده و یکی از این سه تا رو کمتر بهش بها دادم.

شاید یکی از خوبی های این روزهای قرنطینه تمرین زندگی خردمندانه باشه و برنامه ریزی برای اینکه چطور میشه با همین فرمون سال جدید رو شروع کرد

هایکو

خفاش دیوانه
سر به سرم نذار
به من دست نزن

یک هایکوکتاب کرونایی

والا، هر چی میکشیم از دست توئه

امروز داشتیم در گروه هدایت گری با دوستان روانشناس کودک گپ میزدیم که محدثه جان درویشی از روانشناس های کاربلد بندرعباس گفت که با پسرش کتابخونه تکونی کردند و هایکو کتاب ساختند و عکس هاشو برامون فرستاد.
یادآوری خوبی بود و منم دست به کار شدم و کلی هایکو ساختم. این یکی مرتبط ترین هایکو به این روزهاست که بمونه یادگاری.
.

هایکو_کتاب یه بازی هیجان انگیز و خلاقانه است که یک تیر و چند نشونه. هم بچه ها سرگرم میشند، هم خلاقیتشون فوران میکنه، هم جمله سازی شون قوی میشه و هم کتابخونه تمیز.
همه با کتاب های بزرگسال هایکو درست میکنند بچه دارها میتونند با کتاب های کودک درست کنند خیلی هم بامزه تر میشه.
از بین کتاب های کتابخونه مون، با عنوان های سه تا کتاب که یه جوری به هم ربط پیدا کنند یک هایکو ساخته میشه که میتونه طنزگونه، احساسی یا اجتماعی باشه. . .
☺️هایکو کوتاه ترین گونه شعری در جهانه که مبدع آن ژاپنی ها هستند و معمولا از سه عبارت درست شده. . .
☺️از شوخی گذشته این سه کتاب خیلی عالی هستند. خفاش دیوانه درباره همدلی، سر به سرم نذار درباره قلدری و به من دست نزن درباره مراقبت از بدن هست.

و این گونه روزهای قرنطینگی را سپری می کنیم.